سیزدهمین ماه تولد ریحانه خانم
ریحانه مامان امروز 1٣ ماهگیتو تموم کردی و وارد چهاردهمین ماه از زندگیت شدی؛یعنی دومین ماه از سال دوم تولدت،هوراااااا
13 ماهگیت مبارک جوجو کوچولوی نازنینم
این روزها خیلی وروجک و خوردنی شدی ،چند روزیه شروع کردی به تاتی کردن و از اینکار خیلی ذوق میکنی
انشالا به زودی زودی راه بیفتی و ما هم خوشحال کنی ، من که خیلی فکرتم و برات ناراحتم،توکل به خدا
یه خبر مهم اینکه زندایی مریم نی نی داره،و همه ما از این موضوع خوشحالیم بیشتر از همه من ، برای اینکه هم عمه میشم و هم ی همبازی برای ریحانه خانمه، خدایا هزاران بار شکرت به خاطر همه نعمتها و محبتهایی که به بنده هات میکنی
و اما این روزها ریحانه خانمی ما چه کلماتی و میگه و چه کارهایی میکنه :
عاشق بیرون رفتنی،این روزها هم اینجا هوا خیلی عالی شده ،ی هوای بهاری و دلچسب،صبح از خواب که پامیشی صبحونتو میخوری(اگه تخم بلدرچین باشه که صبحونه مورد علاقته و کلی با اشتها میخوریش، اگه پنیر باشه دوست داری خام بخوری یعنی بدون نون )
بعدش من یه کم کارامو میکنم و میبرمت تو حیاط و کلی تاتیت میکنم بعدش میریم خونه همسایه با امیر کلی بازی میکنی ،میزارمت تو سه چرخه امیر و اطراف خونه میچرخونمت و کلی برای خودت دست دسی میکنی و میخندی و هی میگی به به.....
خاله و عمه و دایی رو خیلی قشنگ به زبون میاری و همه ما رو از گفتن این کلمات ذوق زده میکنی
شبها که میخوابی پوشاکت نمیکنم تا ساعت 6 صبح بعد نمازم ، کلا یه چند روزیه از پوشاک کردن بدت میاد البته شبها اصلا جیش نمیکنی و راحت میخوابی وقتی پوشاکت میکنم جیغ میزنی و نمیزاری منم با کلی ترفند مجبور میشم پوشاکت کنم و کلی هم دلم میسوزه ولی مجبورم به خدا مامانی ،آخه این روزها من و بابایی گرفتار خونه تکونی بودیم و کلی خونه رو تمیز کردیم و دوست ندارم که خانم کوچولوی نازم رو فرشهام جیش کنه، بابایی خیلی بهم کمک کرد،همینجا ازش تشکر میکنم و خیلی دوسش دارم با این که از سرکار میومد خونه و خسته بود بدون هیچ غر زدنی کمکم میکرد ،ریحانه عزیزم تو بابای خیلی مهربون و خوبی داری قدرشو بدون
اگه من و بابایی با هم صحبت کنیم میای روبرومون و میگی تاتی .... بعدش میگی چی شده ...دلم میخواد اون موقع بخورمت
عاشق مهر جانمازی ، هر وقت من و یا بابایی نماز میخونیم میای کنارمونو شروع میکنی نماز خوندن و سجده میری و با لحن قشنگی میگی الللللل...
وقتی اذان از تلویزیون پخش میشه میری جلو جلو و دستاتو میبری بالا و میگی الللل...
هر روز عروسکهای دکوری اتاقتو بهم میریزی و منم باید همش جمع کنم،تماما کمدها رو هم روزی چند بار باز میکنی هر چی هست و نیست و خالی میکنی، و با دیدن من قبل از این که بهت اخم کنم اخم میکنی و دستتو تکون میدی یعنی به اصطلاح خودت میگی کار بد کردم و بعدشم از ته دل میخندی
دیشب یه کار جالب کردی : مبایل من و بابایی رو باز میکنی و وارد منوش میشی،مامان فدات بشه آخه از کجا این چیزا رو یاد گرفتی،ماشالا خیلی باهوشی
موهای جلوت اونقدر بلند شده که میاد تو چشمات ولی نمیزاری موهاتو ببندم، در ضمن بابایی هم نمیزاره موهاتو کوتاه کنم،
تختتم الان یه چند روزیه آوردم کنار تخت خودمو و بابایی،خیلی راحتتر شدم و خودتم تختتو خیلی دوست داری و خدا رو شکر راحت میخوابی و اذیت نمیشی
تلویزیونو روشن میکنی و با کنترلش کانال عوض میکنی، و جالب اینجاست که کنترلو میگیری جلوی تلویزیونو این کارو میکنی وروجک مامان!!!!
وقتی دستاتو میگیرم که راه بری با نوای ظریفی میگی تاااا....
وقتی من و یا بابایی بریم دستشویی پشت در وایمیسیو میگی :اد اد.....
وقتی ناز میکنی صداتو نازک میکنی و میگی نا نا ....و سرتو کج میکنی و با ذوق میخندی
گلهای نرگس باغچه رو که میبینی از دور میگی گل و بوش میکنی و از ته دلت میگی بهههههههه
و در آخر بگم که عاشق حموم کردن و آب بازی هستی و با دیدن حموم میگی حَمووووو....
بعدا نوشت :راستی الان باز یادم اومد چند تا کار بامزه دیگه هم میکنی:
وقتی چیزی رو برمیداری بهت میگم بده میدی دستمو میگی :مَنون...(ممنون)
جدیدا هم که خانم کوچولوی من نافشو پیدا کرده باهاش بازی میکنی هر چی میگم مامان بووه میشه زودی بهم اخم میکنی و پشتتو میکنی به من و به کار خودت ادامه میدی
دیشب بابایی برات یه عروسک کیتی خرید،خیلی دوستش داری همش تو بغلته،بوس میکنی و رو پات لالاش میکنی و براش آواز میخونی