تو تموم دنیامی
میشه اسم پاکتو رو دل خدا نوشت
میشه با تو پر کشید توی راه سرنوشت
میشه با عطر تنت تا خود خدا رسید
میشه چشم نازتو رو تن گلها کشید
سلام یکی یه دونه مامانی٬منو ببخش که دیر به دیر آپ میکنم ٬ این روزها خیلی گرفتارم ٬ مشغول تمیز کردن و گردگیری خونه بودم خدا رو شکر همه کارامو کردم فقط مونده پرده ها رو بخارشو بکشم
3 روز پیش یه کم آبریزش بینی داشتی بردمت دکترت برات دارو نوشت ولی چون اول سرما خوردگیت بود فقط برات شربت سرماخوردگی نوشت 3 روز داروتو سر وقت بهت دادم ولی هنوز کامل خوب نشده بودی باز بردمت پیش دکترت ٬ یه شربت ضد سرفه برات نوشت چون شبها خیلی سرفه میکردی الان خدا رو شکر حالت بهتره عزیز دلم
گوش شیطون کر شبها هم خیلی خوب میخوابی فقط ی بار یا 2 بار شیر میخوری و تا ساعت 11 صبح خوابی منم از فرصت استفاده کردم تا مطالب جدید بزارم تو وبلاگت
شنبه هفته گذشته بابایی برات یه تاب شرتی خرید با کلی ذوق و شوق برات وصلش کرد خیلی دوستش داشتی و کلی میخندیدی ولی من دوستش نداشتم احساس میکردم ایمنیش خیلی کمه برای همین بابایی تاب شرتی رو با تاب معمولی تعویض کرد ٬اینقدر که عاشق بازی کردنی این یکی هم دوست داری حتی توش لالا هم میکنی
وقتی میزارمت توی تاب و برات شعر تاب تاب عباسی رو میخونم کلی میخندی و با خودت یه چیزایی میگی
این چند روز اخیر کلمات بیشتری رو میگی ٬اگه هنوز راه نیوفتادی یا چهار دست و پا نمیری ولی از لحاظ حرف زدن زودی شروع کردی به صحبت کردن
هر چیزی میبینی با اون انگشت ناز اشاره بهش اشاره میکنی و میگی من من من (یعنی میخوامش)اگه بهت توجه نکنم عصبی میشی و به نشانه اعتراض میزنی تو سرت (خیلی بامزه اینکارو میکنی )
دیشب به تابت میگفتی جی جی اولش متوجه نشدم ولی بعد که اشاره کردی و گذاشتمت توی تاب باز گفتی جی جی و ذوق میکردی
وقتی یه چیز خوردنی میخوای میگی جیزه جیزه عاشق کیک و کلوچه و بیسکوییتی بیشتر با دیدن اینا میگی جیزه ٬بابا و مامان و خیلی قشنگ میگی
عاشق عکس کیتی روی در کمدتی با دیدنش میگی پیس پیس (یعنی پیشی) صداشم درمیاری میگیمیو میو
وقتی میخوام شبها مسواک بزنم با خودم میبرمت که مسواک زدنو از لان یاد بگیری با دیدن مسواک زدن من کلی میخندی و میگی من من
امروز صبح دستتو بلند کردی و به نشانه بغل کردنت گفتی بدل بدل(الهی فدات بشم که اینقدر ناز و با نمکی)
اینجا دوست دارم عکسی از دندونای نازتم بزارم اینجا 3 تا دندون داری ولی الن 4 تا داری
وقتی چیزی رو که دوست نداری بخوری یا کاری رو انجام ندی میگی نه نه و سرتو به نشانه قهر کردن با من برمیگردونی
شب عید قربان عروسی یکی از دوستای صمیمی خاله فاطمه بود
با هم رفتیم کلی اونجا برای خودت نی نای کردی و دست زدی
اینم یه عکس از دخملم با لباسی که تو عروسی پوشیده بودی
این روزها زیاد غذا نمیخوری و همش به شیرم وابسته شدی وقتی غذا میخوری کلی ذوق میکنم و برات دست میزنم و هورااااااا میکشم تو هم با دیدن من دست میزنی ولی همچنان عاشق ماستی روزی 3 وعده هم ماست بخوری برات کمه
جدیدا علاقه زیادی به نون داری منم میترسم نون بدم دست یکهو خدایی ناکرده بپره تو گلوت برای همین برات ریز ریز میکنم که بخوری
دوست داری خودت غذا بخوری برای همین مامان جون برات یه زیر پایی بزرگ درست کرده اونو میندازم زیر پات و بشقاب غذا رو میدم دست کلیشو میریزی روش و شاید فقط 1 یا 2 تا قاشقش بخوری ولی وقتی میبینم با اینکار کلی ذوق میکنی کاری بهت ندارم ولی بعد باید همه لباساتو عوض کنم
یه روز رفتیم خونه دوست بابا خانم دوستش که خیلی هم شما رو دوست داره بهتون یه روسری ناز هدیه داد منم با روسری ازت عکس انداختم که خیلی این عکسو دوست دارم
خیلی چیزای دیگه هست ولی مخ مامان یاری نمیکنه جیگرم ببخش تو رو خدا
فعلا بای بای گل نازم تا یه پست جدید که تبریک 11 ماهگیت باشه