3 ماهگی ریحانه
ریحانه جانم دیگه داری بزرگ میشی،نزدیک عید92 هستیم اولین عید نوروز که خداوند یه کوچولوی نازنازی به خانوادمون اضافه کرده(خدا رو شکر میکنم که سالمی)،من و بابا دایی رضا و شما عید و موندیم خونه و جایی نرفتیم چون میترسیدم اگه بریم شهرستان سرمابخوری
ریحانه بعد از حمام
از راست به چپ: دایی رضا ،ریحانه خانم ، باباعلی
بیشتر اوقات تو کریر یا کالسکه میخوابیدی
برای خوابوندنت مکافاتی داشتیم ، بابایی 2 ساعت باید تو بغلش تو رو ناز می کرد و لالایی برات میخوند تا میخوابیدی یا تو کالسکه یا تو کریرت اینقدر می چرخوندیمت تا می خوابیدی تو عید خیلی از دهنت آب میومد همه میگفتن میخوای دندون دربیاری مثل من که تو 5 ماهگی دندون درآوردم ولی خبری از دندونات نبود تا ....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی