ترس ریحانه ار موزیکال روروئک
از 5 ماهگی گذاشتمت تو روروئک که به قول قدیمیا پات جون بگیره تا زودتر راه بری ، ولی بابا مخالفت کرد و دوست نداشت به این زودی بززارمت میگفت کمر دخترم درد میگیره مثل سوراخ کردن گوشته که نمیزاره میگه تا 2 سالگیش نباید گوشتو سوراخ کنم،منم که روزشماری میکنم یه روز مخ بابا رو بزنم گوشتو سوراخ کنم و گوشواره های نازتو که آقاجون برات خریده کنم تو گوشت،بالاخره کم کم تو 6 ماهگی گذاشتمت تو روروئکت؛خیلی ذوقشو داشتی ولی عقب عقب میرفتی، از بس سنگین بود نمیتونستی حرکتش بدی،چون برات بلند بود موزیکال روشو برداشتم تا اینکه چند روز پیش موزیکالو بابا برات نصبش کرد،بابا دکمه های موزیکالو که زد شروع کردی گریه کردن،نمیدونستم چرا از ش میترسیدی،بغض میکردی و گریه میکردی ،مثل بارون اشک میریختی،دلم برات کباب شده بود(آخه خاله ها دخمل من به قول خانم دکترش جون عزیزه)
اینم اشکهای عزیزم،مامان فدات بشه
چند روزی موزیکال رو از روی روروئکت برداشتم تا آروم بشی 3 روز پیش باز آوردمش روشنش کردم بازم کلی گریه کردی،توجه ای بهت نکردم و یواشکی رفتم تو اتاق دیدم خودت با دستهای نازت داری میزنی روش تا آهنگشو گوش کنی دیگه داشتی عادت میکردی ،یه کم باز میترسیدی ولی تا شب دیگه دوستش داشتی این روزها تا 2 ساعت میزارمت توش با آهنگش میرقصیو کلی کیف میکنی منم راحت به کارهام میرسم
قربون تو دختر ناز برم الهی