ریحانه نازنازیریحانه نازنازی، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

برای عشقم، ریحانه جان

اولین ماه محرم ریحانه جان

بفرمایید ادامه مطلب  پارسال تو این ماه عزیز یه جای گرم و نرم بودی تو دل مامانی داشتی تکون تکون میخوردی،و امسال پیش مامانی و بابایی هستی پارسال وقتی رفتم مراسم علی اصغر میگفتم سال دیگه این موقع گل قشنگمو لباس میپوشم میارمش اینجا باورم نمیشه چقدر زود گذشت امسال لباس سبز کردم تنت و بردمت مراسم علی اصغر (زینبیه) ،اون بالا عکستو گذاشتم خیلی بهت میومد، خدا رو شکر صبح زود از خواب بیدار شدی و با مامان جونو و خاله فاطمه رفتیم زینبیه اونجا همش سینه میزدی یه نیم ساعتم بازی کردی و بعدش تو بغلم خوابیدی. تاسوعا و عاشورا هم با آقاجون و مامان جون و خاله فاطمه رفتیم شهرستان اونجا خیلی هوا سرد بود و همش بارون میبارید در کل خوش گذشت ، با...
2 آذر 1392

یازدهمین ماه از تولد دختر نازم

  مبارک تمام ترانه هایم ترنم یاد توست  و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم و تو را آن گونه که می خواهی دوست دارم ای مهربان پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود  و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم            سلام عزیز دل مادر یازده ماهگیت مبارک تمام هستی من      امروز ده ماهگیت تموم شد و وارد یازدهمین ماه از تولدت شدی  وقتی برمیگردم به ...
9 آبان 1392

عشق من ریحانه

ریحانه : سلام به خاله های مهربونم که همیشه میانو و وبلاگ منو میخوننو نظر میدن همتونو دوست دارم خیلی زیاد تو این پست مامان زینبم یه سری عکس گذاشته امیدوارم خوشتون بیاد مامانی: چون عکسهای سفر به شیرازمون هنوز آماده نبود و قراره فردا باز بریم مسافرت(تهران) این پست رو میزارم  البته این عکسها برای 2 ماه پیشه اینجا ریحانه نازنازی بعد از یه حموم  داره با عروسکاش بازی میکنه البته نه بازی داره عروسکشو میخوره این عکسم بعد از یه حموم دیگه است که تو تختش نشسته و به فکر فرو رفته که چجوری پای زرافشو بگیره بخوره  چون دست کوچولوش نمیرسه     و اما این عکس رو نگاه کنینی ببینین بعد از...
4 آبان 1392

تو تموم دنیامی

  میشه اسم پاکتو رو دل خدا نوشت میشه با تو پر کشید توی راه سرنوشت میشه با عطر تنت تا خود خدا رسید میشه چشم نازتو رو تن گلها کشید     سلام یکی یه دونه مامانی٬منو ببخش که دیر به دیر آپ میکنم ٬ این روزها خیلی گرفتارم ٬ مشغول تمیز کردن و گردگیری خونه بودم خدا رو شکر همه کارامو کردم فقط مونده پرده ها رو بخارشو بکشم 3 روز پیش یه کم آبریزش بینی داشتی بردمت دکترت برات دارو نوشت ولی چون اول سرما خوردگیت بود فقط برات شربت سرماخوردگی نوشت 3 روز داروتو سر وقت بهت دادم ولی هنوز کامل خوب نشده بودی باز بردمت پیش دکترت ٬ یه شربت ضد سرفه برات نوشت چون شبها خیلی سرفه میکردی الان خدا رو شکر حالت بهتر...
3 آبان 1392

دهمین ماه تولد ریحانه جان

                                                                                                       مباااااااااااااااااااااااااااااااااارک تک ستاره آسمونم     ریحانه جانم ٬ مامانی 4 روزه که وارد دهمین ماه زندگیت شدی چقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود که دنیا اومدی کمتر از 3 ماه دیگه باید برات تولد بگیریم       &n...
15 مهر 1392

6ماهگی ریحانه و اولین مرواریداش

  از ابتدای 6 ماهگیت تصمییم گرفتم بهت غذای کمکی بدم چون احساس می کردم دیگه شیر مامانی برات کافی نیست ، با یه فرنی ساده برنج شروع کردم خیلی استقبال کردی ولی متاسفانه عکس نگرفتم کاش گرفته بودم بالاخره واکسن 6 ماهگیتم زدی نازنینم،خدا رو شکر علی رغم اینکه می ترسیدم نه تب کردی و نه استفراغ ، فقط 3 روز نق میزدی که این نق زدنات دلایل داشت................................. اره گلم عزیز دل مامان دندون درآورده " مرواریدهای" قشنگت مبارک خانمی درست 6 ماه و 1 روزگیت وقتی داشتم بهت فرنی میدادم متوجه شدم قاشق صدا میده یه لحضه دیدم بلههههههه 2 تا دندون ناز داری ، یکیش کامل دراومده یکیش هنوز درنیومده بود ولی رو لثه کاملا مشخص بود ...
4 مهر 1392

5 ماهگی ریحانه

سلام عسل خانمی   تو 4 ماه و نیمگی یه حرکت قشنگ زدی ، وقتی رو زمین میذاشتمت با کمر و با کمک پاهات عقب عقب حرکت میکردی ، خیلی بامزه و جالب بود آخه دخمل گلی کی تا حالا اینجوری حرکت کرده،چون تو دنیا تک تک تکیییییییییییییییییی فرشته مهربونم             ...
4 مهر 1392

3 ماهگی ریحانه

ریحانه جانم دیگه داری بزرگ میشی،نزدیک عید92 هستیم اولین عید نوروز که خداوند یه کوچولوی نازنازی به خانوادمون اضافه کرده(خدا رو شکر میکنم که سالمی)،من و بابا دایی رضا و شما عید و موندیم خونه و جایی نرفتیم چون میترسیدم اگه بریم شهرستان سرمابخوری     ریحانه بعد از حمام     از راست به چپ: دایی رضا ،ریحانه خانم ، باباعلی   بیشتر اوقات تو کریر یا کالسکه میخوابیدی   برای خوابوندنت مکافاتی داشتیم ، بابایی 2 ساعت باید تو بغلش تو رو ناز می کرد و لالایی برات میخوند تا میخوابیدی یا تو کالسکه یا تو کریرت اینقدر می چرخوندیمت تا می خوابیدی ...
4 مهر 1392