ریحانه نازنازیریحانه نازنازی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

برای عشقم، ریحانه جان

یه کیک بسیار خوشمزه و ساده

تو این پست میخوام طرز تهیه یه کیک(کاپ کیک شکلاتی) خیلی خیلی خوشمزه رو بزارم ،حتما درست کنین و از طعمش لذت ببرین،چون درست کردنش نیاز به فر و همزن برقی نداره و با کمترین امکانات میشه این کیکو درست کرد مواد لازم جهت کاپ کیک شکلاتی : آرد سفید : 4ق غ شکر :  4ق غ پودر کاکائو : 2ق غ تخم مرغ بزرگ : 1 عدد روغن مایع : 3 ق غ شیر: 5 ق غ وانیل :1ق چ بکینگ پودر : 1 ق غ طرز تهیه : ایتدا تمامی مواد خشک و با هم مخلوط میکنیم بعد تخم مرغ رو باهاشون مخلوط میکنیم بعد شیر و روغن هم اضافه میکنیم، فنجونامونو یه کم چرب میکنیم مواد کیک رو میریزیم توی فنجونا،قابلمه مناسبی رو تا یک سوم فنجونا پر از آب میکنی...
24 فروردين 1393

بهار 93 و کیک مامان :)

امسال ایده ای برای سفره هفت سین نداشتم درست روز آخر با بابایی رفتیم بیرون و وسایل سفره رو خریدیم و بردیم خونه اقا جون و اونجا سفره رو چیدم،امسال عمه جمیله و زینب (دختر دایی من) موقع سال تحویل پیشمون بودن،عمه خانم من خیلی شوخ طبع و مهربونه و کلی بهمون خوش گذشت صبح روز عید تصمیم گرفتم کیک درست کنم از ساعت 12 گرفتار درست کردن کیک بودم تا ساعت 5 عصر،دیزاینش خیلی به دلم ننشست ولی واقعا خوشمزه شده بود  در حال حاضر سرعت نت خیلی پایینه و نمیتونم شکلک بزارم برای مطالب ایشالا بعدا ویرایش میکنم     نمایی از سفره هفت سین من و خاله فاطمه و عکس پایینم بابا علی به ظرف میوه نخندینا،همه موزها توسط دایی رضا نصف شد...
24 فروردين 1393

من اومدمممم :)

سلام سلام سلام واقعا معذرت میخوام که دیر آپ کردم و با تاخیر اومدم ، قبل از عید که اینترنت قطع شد یعنی شارژ نت تموم شد و به دلیل مسافرت شارژ نکردیم بعد از عیدم که هم حوصلم نشد و هم کلی کار رو سرم ریخته که هنوزم بیشتر کارهام مونده ولی الان در خدمتتونم با کلی عکس از ریحانه نازنازی و مامانی خودم و خلاصه ای از مسافرتمون تو عید 93 و چند تا مطلب دیگه   پس ............                            با ما باشین......... ...
24 فروردين 1393

سیزدهمین ماه تولد ریحانه خانم

            ریحانه مامان امروز 1٣ ماهگیتو تموم کردی و وارد چهاردهمین ماه از زندگیت شدی؛یعنی دومین ماه از سال دوم تولدت،هوراااااا                                       13 ماهگیت مبارک جوجو کوچولوی نازنینم                               &nb...
9 بهمن 1392

**تولدت یکسالگیت مبارک دخترکم**

                           تو وجودت واسه من یه معجزه ست مثل تو هیچ کجا پیدا نمیشه ر وز میلاد قشنگت میمو نه توی تقویم دلم تا همیشه بازم میگم تولدت مبارک                  بفرمایید ادامه مطلب    اول از همه سلام به دختر یکی یه دونه و نازم ریحانه جان بالاخره یکسالگیتم...
22 دی 1392

**اولین یلدای ریحانه جون**

ریحانه من امسال اولین شب یلدات بود عزیزم خیلی دوست داشتم یه سفره قشنگ بندازم و کلی تزیینش کنم ولی چون ماه صفر بود به احترام اربعین حسینی سفره ننداختم اما با بابایی رفتیم خونه آقا جون ، بابایی و دایی رضا بیرون آتیش روشن کردن و سیب زمینی و قارچ تو آتیشی درست کردن وای که چقدر خوشمزه بود تو هم خیلی دوست داشتی  بعدش هم اومدیم تو خونه و کلی هندونه خوردیم و ساعت 12 بود که اومدیم خونه و شما اینقدر خسته بودی که زودی خواب رفتی در کل شب خوبی بود و خوش گذشت اینم ریحانه خانم گل با لباس هندونه ایش تو شب یلدا ::     ...
1 دی 1392

آخرین روزهای سپری شده از اولین سال تولد میوه دلم

  بفرمایید ادامه مطلب امروز 11 ماه و 18 روز از زندگیتو سپری کردی عزیز دلم فقط 12 روز دیگه مونده که 12 ماهگیت به پایان برسه و وارد دومین سال از زندگیت بشی برات دعا میکنم که همیشه سالم و خندان باشی و اما کارهایی که تا الان انجام میدی رو تا جایی که ذهنم یاری کنه برات ثبت میکنم :::  همچنان عاشق موسیقی شادی همینکه یه آهنگ شاد بشنوی شروع میکنی یه نی نای کردم و دل همه رو میبری  اسم بابا علی رو میگی و موهات و گوشتو زبون و دهانتو میشناسی و بهشون اشاره میکنی  از بلند شدن و راه رفتن هیچ خبری نیست ، خیلی دوست دارم تا تولدت راه بری ولی فکر نکنم همچنان با باسن حرکت میکنی و در ضمن کلی خرابکاری کردی مثلا...
27 آذر 1392

6 سال با هم بودن من و بابایی مبارک

                                                         ﺟﺸﻦ ﻣﯿﻼﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ   ﺩﺭﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﮕﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﺁﺳﻤﺎﻥِ ﺑﯽ ﺍﻧﺘﻬﺎ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ   ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ “ﻣﺎ” ﺁﺑﯿﺴﺖ   من و بابایی 22 آذر شدیم 6 ساله یعنی 6 ساله با هم بودنمونو در کنا عزیز دلمون ریحانه نازمون جشن گرفتیم بابایی یه هدیه...
22 آذر 1392

اتاق ریحانه عزیزم

سلام گل ناز مامانی خیلی وقته میخواستم ی پست جدید بزارم  از اتاقت ، خودت که عاشق اتاقتی ،چون هر جا که میریم وقتی برمیگردبا دیدن اتاقت و عروسکات ذوق میکنی در ورودی اتاقت که بابایی تزیینش کرده من که وقتی دیدم خیلی خوشم اومد    بقیه ادامه مطلب      اون چراغ خوابه که روی تختته رو دایی رضا از قزوین برت هدیه آورد با اون عروسکه که موهای فرفری داره اون قلکم من به یاد قدیمای خودمون که قلک پلاستیکی داشتیم برات خریدم کلی پول برات ریختم توش تا به وقتش برات بریزم به حسابت یا بدم برات طلا بخرم تو عکس پایینم بابایی بابت خریدم ساعت دیواری خیلی گشت تا اینو برات خرید من که خیلی مدلشو دوست دارم جا...
20 آذر 1392